من آناهیتا
خرداد94رسیدن مامان جون،سوقاتی،بعضی حرفا
تولد عایشه جون
30ماهگیت+شیرین زبونیهات
نوروز94 و گشت گذارهای عید
آخرین پست93 به علاوه چهارشنبه سوری
سلام نازدونه مامان به خیر و شادی امروز آخرین پنج شنبه سال نود و سه است با همه خوبی ها و بدی هایش داره نفس های آخرشو می کشه و سال نو تو راهه امیدوارم سالی پر از شادی و اتفاقات خوب و دوست داشتنی واسمون باشه. من عاشق بوی عید و حالو هوای این فصل یعنی بهار هستم.مسلما کنار تو بهار و این عید برای من زیباتره که کنارت هستم و دوباره یه نوروز و سال نو رو باهمدیگه شروع میکنیم.انشالله به خیر و خوشی واسمون باشه عششششق مامان اینروزا مشغول خونه تکونی و خرید بودیم برای استقبال بهار شما هم دیگه حسابی داری خانم میشی خیلی قشنگ صحبت میکنی و کلمات رو بهم وصل میکنی و کاملا جمله میگی منم دلم غش میره واست.یکم برای وابستگیت بخودم موقع خوابیدن،تبلت بازی کر...
نویسنده :
مامان مهناز
11:41
متفرقه های اسفند93
سلام دوردونه مامان چند وقت غیبت داشتم بخاطر کارهای آخر سال که شامل خونه تکونی،خرید وغیره بود،خبر جدیدم اینه که مامان جون از آمریکا داره میاد و احتمالا بعد از تعطیلات نوروز خونمونه دیگه.و ازهمین الان با وایبر درتماسه باهامون که آنا چی احتیاج داره و چی بیارم واسش و خلاصه توپ میشی وقتی برسه یه عالمه سوقاتی واست میاره هوررررا منم دیگه کلا لباس نخریدم واسه هر سه تاییمون خودش گفت هیچی نگیرید همه چیز مثل هرسال زحمت میکشه یا میاره و یا دست کسی میفرسته.دستش درد نکنه خیلی لطف میکنه هوای شهرمون خیلی خنک و تمیزشده و بوی رسیدن فصل بهار رو میشه حس کرد.هفته گذشته نهارمون رو برداشتیم با مامان جون اینا رفتیم پارک نشستیم خوردیم ولی مگر تو میزاری،بعد ...
نویسنده :
مامان مهناز
23:39
اسفند و خاطراتش
اسفند سلام خوش اومدی،تو بوی عید میدی،خانه تکانی،خرید،سرمای بی سامان هوا و مرور خاطرات یازده ماه پیش...اسفند جان بی شک مهربانی که با جمعه اومدی الهی خوش قدم باشی و اونقدر برایمان شادی و عشق آورده باشی که تا تکرار دوباره ات یاد کنیم.دختر زیبا و نازنینم اینروزا مثل بقیه روز و ماهها که گذشتن شاهد بزرگتر شدنت هستم.خیلی خوب صحبت میکنی و فراوون کلمه میگی ولی باز برگشتی به عادت قدیم شبا خیلی دیرمیخوابی و همش میخوای بازی کنی،کارتون ببینی عاشق تام و جری شدی و میخ کوبش میشی.به تب لت هم خیلی وابسته شدی نمیدونم چطوری این عادتو ازسرت ببرم خیلی میترسم چون خیلی گوشه گیر میشه آدم با این تکنولوژی خداروشکر هوا بعد از چندروز بارندگی صاف و تمیزشد.خیلی هم سرد ...
نویسنده :
مامان مهناز
1:57
بهمن ماه تولد و جشنا
نازدونه مامان,عسله مامان چندوزی میشد بخاطر هوای خاکی و ریزگردها مجبور بودیم همش تو خونه بمونیم.خداروشکر از دیروز نم نم بارون داره میاد انشالله هوامون پاک بشه و بتونیم یه ذره زمستون رو لمس کنیم.چون واقعا امسال هوا زمستونی و سرد زیاد نبود.این ماه جشن تولد و مهمونی زیاد دعوت بودیم.تولد ستایش و یاسمین توی همین ماه بود و ولنتاین (روز عشق) باز مهمانی دعوت بودیم خونه دوست بابا.خیلی سریع بریم سراغ عکسها که خیلی هم زیادن: تولد اول ستایش بود که 25 بهمن بود ولی جشنو پنج شبه23بهمن گرفتن.خوب بود خیلی خوش گذشت بهتون.اول اینکه خودتو عایشه و سنا پا به پای من و خاله جلو آینه به خودتون رسیدین رژ.تاتو و...خلاصه تولد که رسیدیم هم تو و هم عایشه بهونه تب ...
نویسنده :
مامان مهناز
3:43