متفرقه های اسفند93
سلام دوردونه مامان چند وقت غیبت داشتم بخاطر کارهای آخر سال که شامل خونه تکونی،خرید وغیره بود،خبر جدیدم اینه که مامان جون از آمریکا داره میاد و احتمالا بعد از تعطیلات نوروز خونمونه دیگه.و ازهمین الان با وایبر درتماسه باهامون که آنا چی احتیاج داره و چی بیارم واسش و خلاصه توپ میشی وقتی برسه یه عالمه سوقاتی واست میاره هوررررا منم دیگه کلا لباس نخریدم واسه هر سه تاییمون خودش گفت هیچی نگیرید همه چیز مثل هرسال زحمت میکشه یا میاره و یا دست کسی میفرسته.دستش درد نکنه خیلی لطف میکنه
هوای شهرمون خیلی خنک و تمیزشده و بوی رسیدن فصل بهار رو میشه حس کرد.هفته گذشته نهارمون رو برداشتیم با مامان جون اینا رفتیم پارک نشستیم خوردیم ولی مگر تو میزاری،بعد نهار اصلا یک دقیقه ننشستی شاید به یک ساعت نکشید برگشتیم خونه.
یروز که با بابایی رفتید پارک زیتون:
بامزه هاجیگرم این عادت قدیمی که تو کشو میری میشینی همچنان سرجاشه:
همه زندگیم امروز که به تو تماشا میکنم دوسال و پنج ماهت شده بزنم به تخته داری بزرگ میشی و من دلم ازت سیرنمیشه از کارات،صحبت کردنت،خندیدن و حتی گریه کردنت،شیطونیات بامزه و چه خطرناک همه رو به اندازه ی آسمون آبی خدا دوست دارم بی نهایت..پایان سال 93 نزدیکه،من و تو باهم کلی خاطره ساختیم انشالله همیشه خوش باشیم و کنارهمدیگه شاد و خوشبخت زندگی بکنیم.عزیز دلم مامان خیلی دوستت داره و واست آرزوی بهترینها و شادترین روز،ماه،وسال رو دارم
عشششششق مامان فدای بافت موهات