بابانوئل و کریسمس2015
بچگیهایم را با خیال بابا نوئل،قد کشیدم که به او به بزرگی هر چیزی اعتقاد داشتم...شنیده بودم روزی با سورتمه اش،از راه شیری رویاهام سر میرسد.مثلا حوالیه یک شب برفی گذرش به محله ما می افتد تا سلام خدا را به کودکانه این حوالی برساند.بچگیهایم را بهانه میگرفتم از بابا نوئلی که دیر کرده و نگران میشدم،که مبادا از یادش رفته باشم...بابا نوئل هرگز نیامد تا روزی که مادرم عروسک پشت ویترین را کادو پیچ شده را به دستم داد و فهمیدم بابا نوئل میتواند هرکسی باشد...پدر،مادر و حتی کودکی که اجازه میدهد دوستش عروسکش را یکروز قرض بگیرد...هرکس که حواسش به درک آرزوها و دردهای دیگری جمع شود.کافیست به رسالت بابا نوئل ایمانی به روشنی و شفافیه کودکیهایمان بی غش و غشمان داشته باشیم و یکبار یک دلی رو شاد کنیم...
امروز یک ژانویه2015 میلادی است عید تمام مردمان مسیحی کشورم مبارک