آناهیتاآناهیتا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

آناهیتا فرشته آسمونی ما

نوروز93

1393/3/17 6:27
نویسنده : مامان مهناز
429 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

نوروز93 مثل برق گدشت.امسال دومین نوروزی هستش که فرشته آسمونمون کنارهفت سین زندگیمون نشسته.بوسیدن دختر ناز مون  یادآور برکت و رحمت خداوند ایزد که همیشه شکرگذارش هستیم.خداجون دوستت دارم که آنارو بهم دادی درسالی که گذشت باوجود این نعمت و برکت و امیدم تونستم بایستم و مقاومت کنم دربرابر ترسام .انشالله سال خوب همرا با شادی و خوشی برای فسقلیمون باشه

دخترعزیزم دومین عیدت مبارک

نوروز93

 

عید امسال93

آناهیتا نفسم کنار سفره هفت سین 17ماهه هستی و کلی خوشحالی میکردی و نمیزاشتی درست و حسابی چیده بشه و همش دور قرآن کریم بودی نمیدونم چرا.فقط میدونم  صورتت برق و نور عجیبی داده بود به هفت سین امسال باز.چون پارسال نوروز92 شما بودی و  فقط5 ماهت بود.عاشقتم مامانی انشالله سال خوبی برامون باشه.قلب

نوروز93 عیدامسال

 هفت سین 93

هفت سین93

جونم کل بیرون رفتنمون توی ایام عید یکی دودفعه گردش با دوستان و پارک با مامان جون اینا بود.هفت تپه یکی از جاهایی بود که نهار رفتیم و تا عصر موندیم.خوب بود تو تو کالکسه بودی و یا مرتب میخواستی بری تو علفو چوبا منم همش حواسم بود زخمی نشی یا نیوفتی..

پیک نیک

 چون علف و چوب زیاد روی زمین بود نمیگزاشتمت راه بری،ببخشید مامی خب میترسیدم

النا و یسنا و ملینا دخترای دوستای بابایی هستن که خیلی دوستت داشتن و بهم میگفتن خاله بزارش پیش ما یا خاله بزار ما کالکسه رو هل بدیم.شماهم لم دادی ننه میخوردی بقول خودت.(منظورت شیربود)

پیک نیک1

 آخرشم خسته شدی لالا کردی:

عشقم

 آنا و بابایی

011

آناهیتا خانوم و مامان

012

وای که شیطونتت چقدر بامزست.هر چیزی رو هم میکنی دهنت تا منو میبینی سریع فرار میکنی که از دستت نگیرم.چون تازه شروع به راه رفتن کردی خیلی واست جالبه که کفش کردم پاهات و تو همون فضا که نشسته بودیم تو پارک راه میرفتی و به کفشات نگاه میکردی.خیلی خوردنی هستی و توجه همه رو با کارهای بامزت بخودت جلب میکنی.

به لطف وجودت تو زندگیمون و نوروز امسال عید خوبی رو گذروندیم ولی مسافرت نرفتیم.فقط همینجا بودیم.سوم فروردین هم سالگرد ازدواج من وبابا بود که خونه دایی عادل اومدن واسه شام خونمون و بعدش کیک خوردیم و دورهم بودیم.دوستای بابا باخانواده هم اومدن تبریک گفتن بمون و رفتن.تو هم وسط بچه ها نشسته بودی و طبق معمول سی دی *خاله ستاره  دیگه چی داره* هنرنمایی میکرد.بابا میگه اگر خاله ستاره رو ببینم باماشین لهش میکنم.هاهاهاها شوخی میکنه چون همش اون تو خونه که هست اجازه دیدن تیوی نداره.فقط آنا و خاله ستاره.و شعراش هم یاد گرفتی تولدت مبارک و دست بزنین تغ تغ تغ اینارو باهمون درک وفهمی که داری میخونی و دست میزنی.تازه به همه نگاه میکنی و میگی دس دس یعنی بقیه هم باهات همکاری کنن.

وای چقدر شیرین و دوست داشتنی هستی.ماچ

 عیدامسال هم 13بدر بارون تندی بارید و ما در خونه موندیم.ولی دورهمی نهار خوردیم و مهم وجودت بود که سرگرممون میکنه

دوستت دارم دختر خوشکلم

پسندها (1)

نظرات (0)