نمیخوام اینروزا
عجب واژه ای هست این لجبازی:
کلا اجازه نمیدی لباس تنت بکنم و اون چیزی رو که خودت تصمیم میگیری انجام میدی!
غذا خوردنت چندروزی میشه که لج میکنی و تا قاشق میخوام بزارم تو دهنت میگی"نمیخوام" خودتم هم به تنهایی نمیخوری!
خوابیدن در تخت خواب خودت رو هم جدیدا نمیپسندی،و تا میخوام بزارمت انقدر جیغ میکشی که دیگه از ترس همسایه ها میزارمت تخت خودمون وقتی که خوابیدی بلندت میکنم میزارمت تو جات
همه چی نه
خلاصه چندروز میشه که دخترکوچولوی مامان یکم لجباز شده.البته همیشه نه،فقط گاهی روزا و زیاد نگران نیستم چون میدونم این یه مرحله ای از سن و سالت هست و میگذره.خودمم سعی میکنم خیلی با آرامش جلو برم و باهات کاری نداشته باشم تا این عادتا از سرت بره
دوسه روز پیش هوای شهرمون خیلی آلوده شده بود و تا همین الان هم ادامه داره.ولی یه ذره خاک و غبار نشست باهمدیگه رفتیم بیرون یه ذره گشتیم و بازی کرد.بعد هم رفتیم رستوران واست شام گرفتم که باهم بخوریم ولی نتونستی زیاد بشینی یکم خوردی و بلند شدی.منم که نمیتونستم تو رستوران دنبالت بدوم،خلاصه شام رو که پیتزا بود رو گذاشتیم تو جعبه و آوردیم خونه خوردیم.خلاصه بیرون رفتنمون هم با لجبازیت و نق زدن سپری شد،بعد هم که اومدیم خونه یکم غذا خوردی و سریع خوابیدی،عشقم فکرکنم کلا بیرونم بودیم خوابت می اومد که حوصله نداشتی!ببخشید نفسم
کاملا معلومه چشمات اینجا خوابش گرفت
یه روزدیگه که با بابایی رفته بودیم خانه بازی منم عکاس باشی دوربین بدست و شکار لحظه هارو تند میگیرم ببخشید اگه بعضی عکسات دستم لرزیده نازدونم: